و عشق تنها عشق

آ خر کمی با من حرف بزن، سکوت تو مرا می شکند و نابودم می سازد. عزیزم نمی دانم چه می خواهم یک فریادم

هزار فریاد شده و در وجودم پیچید. دیدم که وجودم سرشار از توست ... خودم نمی دانم چگونه خلا و تنهایی را پرکنم

آری می گویند دلهایی که باهم انس می گیرند دو لحظه را فراموش نمی کنند یکی لحظه اول که همدیگر را دیدند و

لحظه آخرهنگامی که روزگار آ نها را از هم جدا می کند افسوس که تند باد سر نوشت درختی را که در آن آشیان

ساخته بودم از بن کند. چه می توان کرد با سرنوشت نمی توان جنگید ولی بدان که تو را نیز نمیتوان فراموش کرد

تو را که ستاره آسمان بی اختر منی. تو که خورشید گرمی بخش زندگی منی. تو را دیدم قلبم فریاد کشید که

دوستت دارم هنوز هم با همان شوق و با همان سوز و آتش و گرمی ! اما با همه این سوزها و سازها مجبورم ترکت

کنم و قصر رویایی خویش را ویران سازم . تونیز ای عزیز مهربان مرا فراموش مکن

احمدرضا

ساعت19:23---6 تير 1390

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام. ممنون ازاینکه به وبلاگم سر زدی ولی ظاهرا ازوبم خوشت نیومد که نظرتو نگذاشتی. من انتظارداشتم ازاون شعرای خوشکلت برام بزاری که بدونم چقدراز وبم خوشت اومده. ولی با این وجود تشکرمیکنم که وبمو دیدی. با تشکر احمدرضا
پاسخ:اصلا این جوری نیست، من یه سری مشکل دارم به خاطر همین اعصابم خورده و خسته تر از اونیم که حوصله داشته باشم درضمن خیلی ممنونم که از وب زشته من تعریف می کنی

ahmadreza

ساعت21:49---25 خرداد 1390

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام عزیزم.
وبلاگتودیدم. بسیارزیبابودی گلم، دوستش دارم، توهم اگه دوست داشتی ازوبلاگم دیدن کن ونظرخوشکلتوبرام بزار. عزیزمی، بای گلم...